چشای مادر از سرخی مثِ ماهیِ هفت سینن ،
که از بس تر شدن دائم، دیگه کم کم نمی بینن
برادر گم شده پُشتِ سُرنگای فراموشی
تن خواهر شده پر پر تو بازارِ هم آغوشی...
توی این خونه ی تاریک کسی چشم انتظارت نیست،
تا وقتی نونُ خوش بختی میونِ کوله بارت نیست!
عمو نوروز! نیا این جا! بهار از یادِ ما رفته!
توی سفره نه هفت سینه، نه نونه، نه پولِ نفته!
عمو نوروز! تو این خونه تمامِ سال زمستونه
گُلُ بلبل یه افسانه س فقط جغده که می خونه
بهارُ شادیِ عیدُ یکی از این جا دزدیده
یکی خاکسترِ ماتم رو تقویمِ ما پاشیده...
توی این خونه ی تاریک کسی چشم انتظارت نیست،
تا وقتی نونُ خوش بختی میونِ کوله بارت نیست!
یـغـمــا گلــرویــی
که از بس تر شدن دائم، دیگه کم کم نمی بینن
برادر گم شده پُشتِ سُرنگای فراموشی
تن خواهر شده پر پر تو بازارِ هم آغوشی...
توی این خونه ی تاریک کسی چشم انتظارت نیست،
تا وقتی نونُ خوش بختی میونِ کوله بارت نیست!
عمو نوروز! نیا این جا! بهار از یادِ ما رفته!
توی سفره نه هفت سینه، نه نونه، نه پولِ نفته!
عمو نوروز! تو این خونه تمامِ سال زمستونه
گُلُ بلبل یه افسانه س فقط جغده که می خونه
بهارُ شادیِ عیدُ یکی از این جا دزدیده
یکی خاکسترِ ماتم رو تقویمِ ما پاشیده...
توی این خونه ی تاریک کسی چشم انتظارت نیست،
تا وقتی نونُ خوش بختی میونِ کوله بارت نیست!
یـغـمــا گلــرویــی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر