جز جمال عشق کو راهست رمزی جاودانی
نقش بر آب است هر نقشی دگر در زندگانی
آدمی را هر کمالی هست از عشق است ور نه
فرق سنگ و دل چه باشد گر نباشد مهربانی
... روزی از خود خاطر غمدیده ای را شادمان کن
ای که هستی روز و شب در آرزوی شادمانی
نیست در دست کسی خط امان تا آخر کار
دستگیری کن تو از بیچارگان تا در امانی
گفته بودم دل به کس دیگر نخواهم داد لیکن
چون توان کردن ( نظاما ) با بلای ناگهانی ؟
نظام وفا
نقش بر آب است هر نقشی دگر در زندگانی
آدمی را هر کمالی هست از عشق است ور نه
فرق سنگ و دل چه باشد گر نباشد مهربانی
... روزی از خود خاطر غمدیده ای را شادمان کن
ای که هستی روز و شب در آرزوی شادمانی
نیست در دست کسی خط امان تا آخر کار
دستگیری کن تو از بیچارگان تا در امانی
گفته بودم دل به کس دیگر نخواهم داد لیکن
چون توان کردن ( نظاما ) با بلای ناگهانی ؟
نظام وفا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر