تلنگر میزند بر شیشه ها سر پنجه ی باران
نسیم سرد میخندد به غوغای خیابان ها
دهان کوچه پر خون میشود از مشت خمپاره
فشار درد میدوزد لبانش را به دندان ها
زمین گرم است از باران خون امروز
زمین از اشک خون آلوده ی خورشید سیر آب است
ببین آن گوش از بن کنده را در موج خون مادر
که همچون لاله از لالای نرم جوی در خواب است
بمان مادر بمان در خانه ی خاموش خود مادر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر