رهسا نیوز: استاندار، فرماندار و دادستان و امام جمعه بیرم و چند مرجع قضایی دیگر دست به دست هم داده اند تا صفیه غفوری را علی رغم بی گناهی و اقرار ناخواسته به ارتکاب قتل، اعدام کنند.
به گزارش رهسا نیوز، اخیرا شعبه چهارم دیوانعالی کشور درخواست اعاده دادرسی خانم صفیه غفوری را می پذیرد و مقرر می شود که پرونده مورد رسیدگی قضایی قرار گیرد. مرحله رسیدگی به پرونده کیفری صفیه جهت تجدید نظر در دیوانعالی کشور در حال بررسی بود که ناگهان به دلایل نامعلومی این پرونده به شعبه هفده دیوانعالی کشور ارجاع گردید. به عبارتی در یک اقدام غیر قانونی پرونده از شعبه چهارم دیوانعالی کشور که صالح به رسیدگی بوده است، گرفته شده و به شعبه ای ارجاع شد که پیش تر حکم قصاص نفس صفیه را تایید نموده بود. این شعبه نیز با دریافت پرونده، به صورت ویژه و سریع درخواست اعاده دادرسی صفیه را مردود اعلام کرد. هنوز اصل این پرونده در دیوانعالی کشور است که از زندان عادل آباد شیراز خبر می رسد که قرار است حکم اعدام صفیه در روز چهارشنبه این هفته یعنی تا چهل و هشت ساعت دیگر اجرا گردد.
صفیه غفوری قاتل نیست
قاتل اصلی این پرونده پسر امام جمعه بیرم (روستایی در نزدیکی لار و عسلویه) است. این جوان به نام علامی نژاد، به دلیل نفوذی که خود و پدرش در مراجع مختلف دولتی و قضایی دارد توانسته است که بار مسولیت کیفری این جنایت را بر دوش صفیه غفوری اندازد.
تجاوز هفده نفر در بازداشتگاه به صفیه و سقط جنین وی
صفیه غفوری بعد از اینکه بازداشت می گردد مدت دو ماه در یک بازداشتگاهی به نام لامه شکنجه می شود. طبق مدارک و دلایل موجود در پرونده، در طول بازداشت هفده نفر به این جوان بی پشت و پناه روستایی تجاوز می کنند. از جمله تجاوز کنندگان تعدادی از ماموران زندان و نیز سرهنگ سلیمانی مسول زندان بوده است. صفیه مدت دو ماه در بدترین شرایط در این زندان نگهداری میشود.
صفیه غفوری در هنگام بازداشت مدت چهار ماه بوده که باردار بوده است، تجاوزهای عدیده توسط تعداد بسیاری از دولتمردان باعث می شود که جنین سقط شود.
در این خصوص صفیه از تمام کسانی که به عنف به او تجاوز کرده اند شکایت کرده است، اما به دلیل اینکه در این پرونده پای افرادی چون دادستان شیراز و نیز سرهنگ نیروی انتظامی مسول زندان و نیز امام جمعه بیرم مطرح است، شکایت این زن بی پناه به جایی نرسیده است.
رسیدگی غیرقانونی و ناعادلانه
در پرونده صفیه بی عدالتی های بسیاری به چشم می خورد که از جمله آنها عدم رسیدگی قضایی عادلانه از جمله انجام تحقیقات قضایی در بازپرسی است. پرونده صفیه از همان ابتدای امر درنزد قاضی رسیدگی کننده به پرونده ای که توسط دادستان تعیین شده بود رسیدگی می شود و علی رغم وجود دلایل عدیده بر بی گناهی صفیه، حکم به قصاص صادر می گردد.
با اینکه رییس قوه قضاییه در اذن به استیذان تامل می کند و در موارد خاصی اذن به استیذان می دهد، در این پرونده نامه های بسیاری از جانب دادستان شیرازصادر شده است که به رییس قوه قضاییه امر می کند که اذن به اجرای حکم قصاص دهند و در نهایت موفق می شوند که اذن به اجرای قصاص را صادر کنند.
اعمال نفوذ مراجع دولتی
زمانی که صفیه در زندان محبوس بود، فرماندار و استاندار شیراز بدون اذن قانونی به ملاقات این دختر می روند و از اومی خواهند که اقرار به ارتکاب قتل کند تا بعد از اقرار، آنها رضایت اولیا دم را اخذ کنند. شکنجه های صورت گرفته و وعده و وعیدهایی که به این دختر داده شد نهایتا صفیه را واداشت تا به جرم ناکرده اعتراف کند.
روزنامه شرق اخیرا مصاحبه ای با این زن انجام داده است که در زیر به نظر گرامیتان می رسد، اما نه صفیه و نه هیچ کس دیگری نتوانسته اند، حقایقی که در این پرونده وجود دارد را جهت روش نمودن موضوع اعلام کنند. در این پرونده موضوعاتی مطرح است که دستگاه قضایی می بایست، آنها را موردتوجه قرار دهد.
و بار دیگر اعدام ناعالانه یک بی گناه
قرار است که این زن به زودی اعدام شود، اما اعدام این زن تنها لاپوشانی اقدامات غیر انسانی و ناجوانمودانه مراجع مختلف دولتی و قصایی است. امیدوارم که مدافعین حقوق بشر چه در در داخل ایران و چه در خارج از ایران به این موضوع و ابعاد گسترده و پیچیده این پرونده توجه کنند و اجازه ندهند که عدالت زیر پای تعدادی از مجریان قانون که تاکنون نیز بی عدالتی را پیشه خود کرده اند له شود.
به گزارش روزنامه شرق این دختر جوان بعد از متوقف شدن حکم قصاص، تلاش خود را برای جلب رضایت اولیای دم آغاز کرده است اما به خاطر اصرار خانواده خودش بر اجرای حکم، هنوز نتوانسته اولیای دم را راضی به گذشت کند. صفیه متهم است شش سال قبل دختری جوان را که فکر می کرده با شوهرش رابطه دارد و باعث هتک حرمت خواهرش شده ، به قتل رسانده است. او در اعترافات اولیه اش گفت: قرار بود این دختر را به خانه بکشیم و مردی که هم جرم من است با او رابطه داشته باشد و ما فیلمبرداری کنیم اما من با او دعوا کردم و هلش دادم. دخترک بیهوش شد و بعد هم جرمم او را با دست خفه کرد. من هم خانه را آتش زدم و فرار کردم. این زن بعد از مدتی اعترافش را پس گرفت و گفت به تنهایی دست به قتل زده است اما در دادگاه یک بار دیگر نام مرد جوان را آورد و او را هم دست خودش معرفی کرد.
عروس خون بس در ۱۶سالگی برای پایان دادن به درگیری های خونبار دو قبیله، به اجبار ازدواج کرد. او در گفت وگویی با خبرنگار شرق، در مورد چرایی اصرار خانواده اش بر قصاص و ازدواجش در زندان توضیح داد. البته این پرونده پیچیدگی های زیادی دارد و آنچه می خوانید روایت متهم از ماجراست.
روزهایت را در زندان چطور می گذرانی؟
فکر می کنید آدمی که باید هر یکشنبه و چهارشنبه منتظر اجرای حکم قصاصش باشد و چشمش به بلندگوی زندان باشد که اسمش را بخوانند، چه حالی می تواند داشته باشد. اولیای دم به اجرای احکام می آیند و اصرار دارند حکم اجرا شود. من اینجا زندگی ندارم.
چرا خانواده ات اصرار دارند تو اعدام شوی؟
آنها می گویند چرا در دادگاه اسم جاری و برادرشوهرم را به عنوان متهم پرونده نیاوردم تا آنها بتوانند انتقام بگیرند. تنها به من فشار می آوردند این کار را بکنم چون قبول نکردم می گویند باید اعدام شوی.
این دو نفر چه نقشی در قتل داشتند؟
نقشی در قتل نداشتند، جاری ام فقط مردی را که هم جرمم است به من معرفی کرد. برادرشوهرم هم اصلادر این ماجرا دخالت نداشت.
پس اصرار خانواده ات برای معرفی آنها به خاطر چیست؟
من عروس خون بس بودم. من را به قبیله ای دادند که با قبیله من درگیری داشتند و در سال هایی که این درگیری ادامه داشت، خیلی آدم از هر دو قبیله کشته شدند. وقتی که قتل اتفاق افتاد، مادرم گفت: باید اسم جاری ات و شوهرش را هم بیاوری اما من قبول نکردم. اگر اسم آنها را می آوردم دوباره کشتار شروع می شد. قبیله من خونخواهی می کرد و می گفت دختر ما را شما به زندان انداختید و به این راه کشاندید. بنابراین تصمیم گرفتم سکوت کنم. ضمن اینکه شوهرم من را طلاق داده بود و این سرشکستگی بزرگی برای خانواده من و پدرم که بزرگ قبیله بود، محسوب می شد. وقتی که من در دادگاه اسم برادرشوهر و جاری ام را نیاوردم، آنها بهانه ای برای انتقام گیری نداشتند و مجبور به سکوت شدند همین موضوع خانواده ام را ناراحت کرد.
چرا آن دختر را کشتی؟
من نمی خواستم بکشمش. فقط می خواستم کاری کنم که پایش را از زندگی ام بیرون بکشد. البته جاری ام مردی را که از اقوامش بود، به من معرفی کرد و گفت: او حاضر است کمک کند تا آن دختر را به خانه بکشیم و از او فیلمبرداری کنیم. خانواده ام می گفتند: باید اسم جاری ات را بیاوری و بگویی او تو را تشویق کرد در حالی که این درست نبود. جاری ام فقط آن مرد را به من معرفی کرد. مرد جوان در قتل نقش داشت، اما جاری ام هیچ نقشی نداشت و من هم نمی خواستم بی دلیل اسم او را در پرونده مطرح کنم. البته در اداره آگاهی نامش را آوردم و مواجهه حضوری هم شدیم اما در دادگاه نامش را نیاوردم.
گفته می شود برادرت در زندان به تو حمله و شلیک کرده است، چرا او این کار را کرد؟
وقتی من زندانی شدم خانواده ام من را طرد کردند. من خیلی تنها شدم. خانواده ام می گفتند باید اعدام شوی چون مطابق خواسته ما عمل نکردی. برای زنده ماندن دست وپا می زدم و دنبال کسی می گشتم که کمکم کند تا اینکه دوست پدرم که رقابتی هم با او داشت، از من خواستگاری کرد. او مرد ثروتمندی بود و از قاضی ناظر زندان خواسته بود که پیام خواستگاری اش را به من برساند. آن مرد سی سال از من بزرگ تر بود و می دانستم با او خوشبخت نخواهم شد. در نهایت با این شرط که او برایم از اولیای دم رضایت بگیرد، قبول کردم که با آن مرد ازدواج کنم. او هم مقابل قاضی ناظر زندان قول داد از اولیای دم رضایت بگیرد و قبول کرد تا یک میلیارد تومان هم دیه بپردازد. پدرم که ماجرای ازدواج من را شنید عصبانی شد و به برادرم گفت: به زندان برو و خواهرت را بکش، این طوری سرمان را بالامی گیریم و می گوییم خودمان کشتیمش و این بی آبرویی را از بین می بریم. من و برادرم رابطه خوبی با هم داشتیم، برادرم تنها کسی بود که گاهی به دیدنم می آمد. وقتی آمد، خوشحال شدم و به طرفش رفتم، او به من شلیک کرد و تا پای مرگ رفتم و برگشتم. بعد از آن دیگر هیچ کدام از اعضای خانواده ام را ندیدم. آنها می خواستند من کشته شوم چون مطابق خواسته شان عمل نکردم تا بتوانند از قبیله مقابل انتقام بگیرند و از طرفی ازدواج کردم تا با کمک شخصی دیگر از قصاص نجات پیدا کنم.
در حال حاضر مدعی هستی قاتل فرد دیگری است، چرا این حرف ها را در دادگاه نگفتی؟
من در دادگاه گفتم همدست داشتم و آن مرد را معرفی کردم اما چون در مرحله دادسرا یک بار گفته بودم این مرد در قتل نقشی نداشته، دادگاه او را تبرئه کرد. برای قاضی دادگاه سوال نبود که چرا برادر بزرگم به این مرد حمله کرده و شش گلوله به او زده است و چرا این مرد شکایت نکرد و بعد با هویت جعلی به زندگی اش ادامه داده است.
چرا تو در مرحله دادسرا از اعترافت برگشتی و گفتی همدستت نقشی در قتل نداشت؟
افراد خاصی به دیدنم آمدند. آنها صاحب منصب بودند و این مرد هم با آنها نسبت داشت و من فکر می کردم آنها به من کمک می کنند. به همین خاطر به خواسته آنها خودم قتل را گردن گرفتم.
چرا خودت با اولیای دم صحبت نکردی تا بتوانی رضایت بگیری؟
با برادر بزرگ مقتول که در واقع بزرگ خانواده است و همه حرفش را قبول دارند صحبت کردم. گفتم: بیا رضایت بده تو که می دانی من قاتل خواهرت نیستم. گفت: می دانم و به اندازه ای که برای خواهرم ناراحتم، برای تو هم ناراحت هستم اما حداقل یک بار خانواده ات از ما بخشش بخواهند بعد ما می بخشیم. هرچه من اصرار کردم فایده نداشت. او گفت: کافی است یک بار خانواده ات بگویند، آن وقت ما می بخشیم.
یعنی مادرت هم می خواهد تو اعدام شوی؟
مادرم را عاشقانه دوست دارم. او تنها کسی است که برای من گریه می کند و ناراحت است اما باز می گوید نمی شود تو اعدام نشوی. چرا اسم جاری ات را نیاوردی و کاری کردی که ما نتوانیم انتقام بگیریم پس باید اعدام شوی.
یعنی اگر تو اعدام شوی، قبیله ات راضی می شوند؟
اگر من اعدام شوم، دوباره کشتار شروع می شود و قبیله ام به قبیله شوهرم حمله می کنند و دوباره از هر دو طرف افرادی کشته می شوند و کسی هم جلودارشان نیست. هر دو قبیله می دانند من قاتل نیستم و یک مرد، دخترک را کشته است اما می گویند اگر پای مرد وسط بیاید، بی آبرویی می شود. اگر هم آزاد شوم، خودم را می کشند. بهترین حالت این است که در زندان بمانم اما من دیگر طاقت ندارم.
فکر می کنی کار درستی کردی اعترافاتت را پس گرفتی؟
من اعترافم را پس گرفتم و همین باعث شد هم جرمم تبرئه شود اما همه واقعیت را نمی توانم بگویم چون می دانم مادرم نابود می شود. او تنها کسی است که من به خاطرش زندگی می کنم. پدرم فوت شده و اگر مادرم هم بمیرد، من نمی دانم باید چه کنم. به همین دلیل هم واقعیت هایی را فقط به وکیلم گفته ام
به گزارش رهسا نیوز، اخیرا شعبه چهارم دیوانعالی کشور درخواست اعاده دادرسی خانم صفیه غفوری را می پذیرد و مقرر می شود که پرونده مورد رسیدگی قضایی قرار گیرد. مرحله رسیدگی به پرونده کیفری صفیه جهت تجدید نظر در دیوانعالی کشور در حال بررسی بود که ناگهان به دلایل نامعلومی این پرونده به شعبه هفده دیوانعالی کشور ارجاع گردید. به عبارتی در یک اقدام غیر قانونی پرونده از شعبه چهارم دیوانعالی کشور که صالح به رسیدگی بوده است، گرفته شده و به شعبه ای ارجاع شد که پیش تر حکم قصاص نفس صفیه را تایید نموده بود. این شعبه نیز با دریافت پرونده، به صورت ویژه و سریع درخواست اعاده دادرسی صفیه را مردود اعلام کرد. هنوز اصل این پرونده در دیوانعالی کشور است که از زندان عادل آباد شیراز خبر می رسد که قرار است حکم اعدام صفیه در روز چهارشنبه این هفته یعنی تا چهل و هشت ساعت دیگر اجرا گردد.
صفیه غفوری قاتل نیست
قاتل اصلی این پرونده پسر امام جمعه بیرم (روستایی در نزدیکی لار و عسلویه) است. این جوان به نام علامی نژاد، به دلیل نفوذی که خود و پدرش در مراجع مختلف دولتی و قضایی دارد توانسته است که بار مسولیت کیفری این جنایت را بر دوش صفیه غفوری اندازد.
تجاوز هفده نفر در بازداشتگاه به صفیه و سقط جنین وی
صفیه غفوری بعد از اینکه بازداشت می گردد مدت دو ماه در یک بازداشتگاهی به نام لامه شکنجه می شود. طبق مدارک و دلایل موجود در پرونده، در طول بازداشت هفده نفر به این جوان بی پشت و پناه روستایی تجاوز می کنند. از جمله تجاوز کنندگان تعدادی از ماموران زندان و نیز سرهنگ سلیمانی مسول زندان بوده است. صفیه مدت دو ماه در بدترین شرایط در این زندان نگهداری میشود.
صفیه غفوری در هنگام بازداشت مدت چهار ماه بوده که باردار بوده است، تجاوزهای عدیده توسط تعداد بسیاری از دولتمردان باعث می شود که جنین سقط شود.
در این خصوص صفیه از تمام کسانی که به عنف به او تجاوز کرده اند شکایت کرده است، اما به دلیل اینکه در این پرونده پای افرادی چون دادستان شیراز و نیز سرهنگ نیروی انتظامی مسول زندان و نیز امام جمعه بیرم مطرح است، شکایت این زن بی پناه به جایی نرسیده است.
رسیدگی غیرقانونی و ناعادلانه
در پرونده صفیه بی عدالتی های بسیاری به چشم می خورد که از جمله آنها عدم رسیدگی قضایی عادلانه از جمله انجام تحقیقات قضایی در بازپرسی است. پرونده صفیه از همان ابتدای امر درنزد قاضی رسیدگی کننده به پرونده ای که توسط دادستان تعیین شده بود رسیدگی می شود و علی رغم وجود دلایل عدیده بر بی گناهی صفیه، حکم به قصاص صادر می گردد.
با اینکه رییس قوه قضاییه در اذن به استیذان تامل می کند و در موارد خاصی اذن به استیذان می دهد، در این پرونده نامه های بسیاری از جانب دادستان شیرازصادر شده است که به رییس قوه قضاییه امر می کند که اذن به اجرای حکم قصاص دهند و در نهایت موفق می شوند که اذن به اجرای قصاص را صادر کنند.
اعمال نفوذ مراجع دولتی
زمانی که صفیه در زندان محبوس بود، فرماندار و استاندار شیراز بدون اذن قانونی به ملاقات این دختر می روند و از اومی خواهند که اقرار به ارتکاب قتل کند تا بعد از اقرار، آنها رضایت اولیا دم را اخذ کنند. شکنجه های صورت گرفته و وعده و وعیدهایی که به این دختر داده شد نهایتا صفیه را واداشت تا به جرم ناکرده اعتراف کند.
روزنامه شرق اخیرا مصاحبه ای با این زن انجام داده است که در زیر به نظر گرامیتان می رسد، اما نه صفیه و نه هیچ کس دیگری نتوانسته اند، حقایقی که در این پرونده وجود دارد را جهت روش نمودن موضوع اعلام کنند. در این پرونده موضوعاتی مطرح است که دستگاه قضایی می بایست، آنها را موردتوجه قرار دهد.
و بار دیگر اعدام ناعالانه یک بی گناه
قرار است که این زن به زودی اعدام شود، اما اعدام این زن تنها لاپوشانی اقدامات غیر انسانی و ناجوانمودانه مراجع مختلف دولتی و قصایی است. امیدوارم که مدافعین حقوق بشر چه در در داخل ایران و چه در خارج از ایران به این موضوع و ابعاد گسترده و پیچیده این پرونده توجه کنند و اجازه ندهند که عدالت زیر پای تعدادی از مجریان قانون که تاکنون نیز بی عدالتی را پیشه خود کرده اند له شود.
به گزارش روزنامه شرق این دختر جوان بعد از متوقف شدن حکم قصاص، تلاش خود را برای جلب رضایت اولیای دم آغاز کرده است اما به خاطر اصرار خانواده خودش بر اجرای حکم، هنوز نتوانسته اولیای دم را راضی به گذشت کند. صفیه متهم است شش سال قبل دختری جوان را که فکر می کرده با شوهرش رابطه دارد و باعث هتک حرمت خواهرش شده ، به قتل رسانده است. او در اعترافات اولیه اش گفت: قرار بود این دختر را به خانه بکشیم و مردی که هم جرم من است با او رابطه داشته باشد و ما فیلمبرداری کنیم اما من با او دعوا کردم و هلش دادم. دخترک بیهوش شد و بعد هم جرمم او را با دست خفه کرد. من هم خانه را آتش زدم و فرار کردم. این زن بعد از مدتی اعترافش را پس گرفت و گفت به تنهایی دست به قتل زده است اما در دادگاه یک بار دیگر نام مرد جوان را آورد و او را هم دست خودش معرفی کرد.
عروس خون بس در ۱۶سالگی برای پایان دادن به درگیری های خونبار دو قبیله، به اجبار ازدواج کرد. او در گفت وگویی با خبرنگار شرق، در مورد چرایی اصرار خانواده اش بر قصاص و ازدواجش در زندان توضیح داد. البته این پرونده پیچیدگی های زیادی دارد و آنچه می خوانید روایت متهم از ماجراست.
روزهایت را در زندان چطور می گذرانی؟
فکر می کنید آدمی که باید هر یکشنبه و چهارشنبه منتظر اجرای حکم قصاصش باشد و چشمش به بلندگوی زندان باشد که اسمش را بخوانند، چه حالی می تواند داشته باشد. اولیای دم به اجرای احکام می آیند و اصرار دارند حکم اجرا شود. من اینجا زندگی ندارم.
چرا خانواده ات اصرار دارند تو اعدام شوی؟
آنها می گویند چرا در دادگاه اسم جاری و برادرشوهرم را به عنوان متهم پرونده نیاوردم تا آنها بتوانند انتقام بگیرند. تنها به من فشار می آوردند این کار را بکنم چون قبول نکردم می گویند باید اعدام شوی.
این دو نفر چه نقشی در قتل داشتند؟
نقشی در قتل نداشتند، جاری ام فقط مردی را که هم جرمم است به من معرفی کرد. برادرشوهرم هم اصلادر این ماجرا دخالت نداشت.
پس اصرار خانواده ات برای معرفی آنها به خاطر چیست؟
من عروس خون بس بودم. من را به قبیله ای دادند که با قبیله من درگیری داشتند و در سال هایی که این درگیری ادامه داشت، خیلی آدم از هر دو قبیله کشته شدند. وقتی که قتل اتفاق افتاد، مادرم گفت: باید اسم جاری ات و شوهرش را هم بیاوری اما من قبول نکردم. اگر اسم آنها را می آوردم دوباره کشتار شروع می شد. قبیله من خونخواهی می کرد و می گفت دختر ما را شما به زندان انداختید و به این راه کشاندید. بنابراین تصمیم گرفتم سکوت کنم. ضمن اینکه شوهرم من را طلاق داده بود و این سرشکستگی بزرگی برای خانواده من و پدرم که بزرگ قبیله بود، محسوب می شد. وقتی که من در دادگاه اسم برادرشوهر و جاری ام را نیاوردم، آنها بهانه ای برای انتقام گیری نداشتند و مجبور به سکوت شدند همین موضوع خانواده ام را ناراحت کرد.
چرا آن دختر را کشتی؟
من نمی خواستم بکشمش. فقط می خواستم کاری کنم که پایش را از زندگی ام بیرون بکشد. البته جاری ام مردی را که از اقوامش بود، به من معرفی کرد و گفت: او حاضر است کمک کند تا آن دختر را به خانه بکشیم و از او فیلمبرداری کنیم. خانواده ام می گفتند: باید اسم جاری ات را بیاوری و بگویی او تو را تشویق کرد در حالی که این درست نبود. جاری ام فقط آن مرد را به من معرفی کرد. مرد جوان در قتل نقش داشت، اما جاری ام هیچ نقشی نداشت و من هم نمی خواستم بی دلیل اسم او را در پرونده مطرح کنم. البته در اداره آگاهی نامش را آوردم و مواجهه حضوری هم شدیم اما در دادگاه نامش را نیاوردم.
گفته می شود برادرت در زندان به تو حمله و شلیک کرده است، چرا او این کار را کرد؟
وقتی من زندانی شدم خانواده ام من را طرد کردند. من خیلی تنها شدم. خانواده ام می گفتند باید اعدام شوی چون مطابق خواسته ما عمل نکردی. برای زنده ماندن دست وپا می زدم و دنبال کسی می گشتم که کمکم کند تا اینکه دوست پدرم که رقابتی هم با او داشت، از من خواستگاری کرد. او مرد ثروتمندی بود و از قاضی ناظر زندان خواسته بود که پیام خواستگاری اش را به من برساند. آن مرد سی سال از من بزرگ تر بود و می دانستم با او خوشبخت نخواهم شد. در نهایت با این شرط که او برایم از اولیای دم رضایت بگیرد، قبول کردم که با آن مرد ازدواج کنم. او هم مقابل قاضی ناظر زندان قول داد از اولیای دم رضایت بگیرد و قبول کرد تا یک میلیارد تومان هم دیه بپردازد. پدرم که ماجرای ازدواج من را شنید عصبانی شد و به برادرم گفت: به زندان برو و خواهرت را بکش، این طوری سرمان را بالامی گیریم و می گوییم خودمان کشتیمش و این بی آبرویی را از بین می بریم. من و برادرم رابطه خوبی با هم داشتیم، برادرم تنها کسی بود که گاهی به دیدنم می آمد. وقتی آمد، خوشحال شدم و به طرفش رفتم، او به من شلیک کرد و تا پای مرگ رفتم و برگشتم. بعد از آن دیگر هیچ کدام از اعضای خانواده ام را ندیدم. آنها می خواستند من کشته شوم چون مطابق خواسته شان عمل نکردم تا بتوانند از قبیله مقابل انتقام بگیرند و از طرفی ازدواج کردم تا با کمک شخصی دیگر از قصاص نجات پیدا کنم.
در حال حاضر مدعی هستی قاتل فرد دیگری است، چرا این حرف ها را در دادگاه نگفتی؟
من در دادگاه گفتم همدست داشتم و آن مرد را معرفی کردم اما چون در مرحله دادسرا یک بار گفته بودم این مرد در قتل نقشی نداشته، دادگاه او را تبرئه کرد. برای قاضی دادگاه سوال نبود که چرا برادر بزرگم به این مرد حمله کرده و شش گلوله به او زده است و چرا این مرد شکایت نکرد و بعد با هویت جعلی به زندگی اش ادامه داده است.
چرا تو در مرحله دادسرا از اعترافت برگشتی و گفتی همدستت نقشی در قتل نداشت؟
افراد خاصی به دیدنم آمدند. آنها صاحب منصب بودند و این مرد هم با آنها نسبت داشت و من فکر می کردم آنها به من کمک می کنند. به همین خاطر به خواسته آنها خودم قتل را گردن گرفتم.
چرا خودت با اولیای دم صحبت نکردی تا بتوانی رضایت بگیری؟
با برادر بزرگ مقتول که در واقع بزرگ خانواده است و همه حرفش را قبول دارند صحبت کردم. گفتم: بیا رضایت بده تو که می دانی من قاتل خواهرت نیستم. گفت: می دانم و به اندازه ای که برای خواهرم ناراحتم، برای تو هم ناراحت هستم اما حداقل یک بار خانواده ات از ما بخشش بخواهند بعد ما می بخشیم. هرچه من اصرار کردم فایده نداشت. او گفت: کافی است یک بار خانواده ات بگویند، آن وقت ما می بخشیم.
یعنی مادرت هم می خواهد تو اعدام شوی؟
مادرم را عاشقانه دوست دارم. او تنها کسی است که برای من گریه می کند و ناراحت است اما باز می گوید نمی شود تو اعدام نشوی. چرا اسم جاری ات را نیاوردی و کاری کردی که ما نتوانیم انتقام بگیریم پس باید اعدام شوی.
یعنی اگر تو اعدام شوی، قبیله ات راضی می شوند؟
اگر من اعدام شوم، دوباره کشتار شروع می شود و قبیله ام به قبیله شوهرم حمله می کنند و دوباره از هر دو طرف افرادی کشته می شوند و کسی هم جلودارشان نیست. هر دو قبیله می دانند من قاتل نیستم و یک مرد، دخترک را کشته است اما می گویند اگر پای مرد وسط بیاید، بی آبرویی می شود. اگر هم آزاد شوم، خودم را می کشند. بهترین حالت این است که در زندان بمانم اما من دیگر طاقت ندارم.
فکر می کنی کار درستی کردی اعترافاتت را پس گرفتی؟
من اعترافم را پس گرفتم و همین باعث شد هم جرمم تبرئه شود اما همه واقعیت را نمی توانم بگویم چون می دانم مادرم نابود می شود. او تنها کسی است که من به خاطرش زندگی می کنم. پدرم فوت شده و اگر مادرم هم بمیرد، من نمی دانم باید چه کنم. به همین دلیل هم واقعیت هایی را فقط به وکیلم گفته ام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر